Friday, July 13, 2012

مستی

امشب با 2 تا از استادامون شب شام رفتیم بیرون.... و جایی رفتیم که بشه به سلامتی همه خورد:)... همه کمی مست بودن... حتی خودم.... من مستم یه آدم تلخه....همش طرف بد همه چی رو می بینیه....یکی از استاد های مهمان که از بلژیک اومده بود رسما زده بود تو خط جوک و حرف های مستی و سرخوشی زدن و کمی تا حدودی گاه گاهی قطراتی از آب دهنش اطراف رو صفا می داد .... یکی دیگه از استادای مهمان....انگار نه انگار ، ژن مقاومت به الکلش خیلی قوی بود گویا....اوج منطقی شده بود...نگاهش یه حالت عاقل اندر سفیه اشت...استادای خودمونم که دو تا بودن...یه خانوم  و یه آقا.... خانوم مستش با نمک بود صمیمیتر شده بود.... کمی دیوار های بین خودشو دانشجوهاشو کنار گذاشته بود و راحت بود....  آقا هه هم.... از اون حال کم حرفش در اومده بود...در عین متانت سنگینی...می گفت و می خندید..راحت حرف می زد.... فقط خوابالو شده بود و چشماش نیمه بسته بود.
شب جالبی بود....آدم ها رو باید در مستی دید... 

No comments:

Post a Comment