Sunday, July 24, 2011

به میم ابری ام


میم را می‌‌بینم
پست‌هایش را می‌خوانم
دلم می‌خواهد بگویم کنارش هستم
فاصله‌ها را چه کنم
ولی‌ خودش می‌‌دند دلم تنگشم
دخترک کوچکم خیلی‌ بزرگ است
برای فقط ۲۰ سال زندگی‌ زیادی بزرگ است
پیش گاهی خودم را کوچک حس می‌کنم!!!
بگویم نگرانش هستم، با آن لبخند مخصوصش و آن خوبم گفتنش در این جور مواقع می‌‌خواهد آرامم کند.
ولی‌ می‌‌دانم که...
...
آخ! فاصلهها چه‌ها که نمی کند. 



پ. ن.: هر جمله را در خط جداگانه می نویسم چون از این جمله تا جمله بعدی کلی‌ حرف ناگفته و فروخورده هست.(در اینجا ناگفته با فرو خورده فرق دارد)

اوه شت!

بعضی نوت‌ها و آیتم‌ها تو گودر پرتت می‌کنه تو تاریکترین نقطه ی وجودت
و هلاک میشی‌
و می‌‌فهمی‌ که زخمی که فکر کردی کاملا خوب شده
هنوز همونجاست بازتر و عمیقتر از همیشه
و تو هیچ غلطی نکردی
فقط به بودن زخم عادت کردی

Wednesday, July 20, 2011

من و هندزفری هایم

این عادت سر  کلاس هندزفری به گوش  و اینا از پیش دانشگاهی شروع شد. اولین ام پی 3 پلیر یه اُپیسِر 128 مگا بایتی بود که نهایتش 30 یا 35 تا آهنگ روش جا می شد. با بغل دستیم می نشستیم زنگ های معارف و زمین شناسی و چند تا درس دیگه آهنگ گوش می دادیم و هی شکر نعمت مقنعه می کردیم. یادمه یه بار یه آهنگ آذری گوش می دادیم از رشید بهبوداف و وسط آهنگ ها ها ها ی خواننده شروع شد و منم ملتفت نیستم و یادم رفته صدا رو در این قسمت مثل هر دفعه کم کنم!ه
می شه گفت صرفا شانس آوردیم یا معلم به رومون نیاورد یا نشنید. (من وسط ردیف وسط می نشستم البته کلاس کلا 3 ردیف بود) خلاصه به جز خنده ی بچه ها به خیر گذشت!ه
دانشگاه هم که اگه سر کلاس می رفتم 100% با هندزفری و ام پی 3 کامل شارژ بود. 
الان که اومدم اینجا خلا نبود مقنعه رو تا ماتحت وجودم حس می کنم! سر کلاس... سر کار!!!

پ.ن.: دانشگاه تهران که بودم سر چند تا امتحان هندزفری به گوش رفتم!:دی

Tuesday, July 19, 2011

خونه خودم 5

گل های خونه ام
کراسولاسه شانس در هر دو رنگ
کاکتوس های کوچولو
آلو ورا
شمعدانی
گل ناز
دو تا گل ستاره ای که مثل پیچک از دو گوشه دیوار خونه ام بره بالا!

Monday, July 18, 2011

پری ها

دلتنگ پری هامم!ه



پ.ن.: پری ها نیز گاهی گوشمالی یا کتک لازم دارند! ه

لیا

سعی می کنم وقتی با همیم تا اونجایی که ممکنه اسمشو صدا بزنم
دومین روز دوستیمون تو خوابگاه نشستیم 2 تایی کاست ها ی متالیکا رو تو ضبطم گوش دادیم.
یادمه همه لباساش مشکی و سرمه ای بود 
ولی
حاضر نیست پا رو چمن بزاره 
و از گربه ها هم می ترسه

دلم برا شبایی که رو زمین چمن مصنوعی خوابگاه همه دور هم جمع می شدیم و گیتار می زد و آواز می خوند تنگ شده...ه
هر شبم اشک نصف بیشتر جمع رو در می آورد!
آخه هفته آخر خوابگاه بود که همه با هم بودیم!



پ.ن. : امشب همش دارم خاطره های ایران رو مرور می کنم!ه

من به میم

میم جان حالش را 
با نگاهش،
 ،با لبخندش
با تأکیدش روی حرف های کلمه خوبم 
برایم می گوید!

دخترکم تودار است!


پ.ن: از لحن صدایت و از خوبم گفتن هایت...گاهی آرزو می کنم که پیشم بودی و با تو در کنار ساحل ساعت ها قدم می زدیم....ه

Saturday, July 16, 2011

خونه خودم 4

مگه می شه آدم خونه خودش باشه فر نداشته باشه! 
خونه بدون تختخواب رو حاضرم توش زندگی کنم
ولی خونه ای که فر نداشته باشه عمرا

خونه خودم 3

یه قفسه کوچیک کتابخونه جلو پنجره می ذارم
بعد رو قفسه کتاب تشکچه کوچولو از اینا که وسطش هم دکمه داره می ذارم روش بعد می شینم هی کتاب می خونم!
روز های بارونی هم  سرم تکیه می دم به پنجره  و لیوان چایی رو می گیرم دستم بارونو نگاه می کنم!

خونه خودم 2

کلی رومیزی نخی 4 خونه کوچولوها خواهم داشت! هر هفته هم رومیزی هامو عوض می کنم!

Friday, July 15, 2011

خونه خودم-1

اولین غذایی که تو خونه خودم درست می کنم حتما آبگوشت خواهد بود!


پ.ن: آبگوشت در مملکت غریب از غذاهای بهشتی محسوب می شه!:زی