Tuesday, December 25, 2012

4 سال پشت یه میز و نیمکت

دو تا بودن... هر دو تاشون چادری بودن. یکیشون بلند و لاغر و آروم و اون یکی کوتاهتر و لپ دار تر و رنگ و وارنگ پوشان... صمیمی نبودم ولی دوستشون داشتم... همیشه با هم... همیشه ردیف های اول...صدای استاد رو ضبط می کردن برای جزوه پیاده کردن...
هفته پیش مونا... اون بلندتره...آروم تره... تصادف کرد و پر زد...
من صمیمی نبودم... ولی دلم گرفت...یکی که هر روز می دیدمش...یکی هر روز باهاش سر کلاس می نشستم... یکی که همکلاسیم بود... پرید...
اون یکی... اون چی داره می کشه...حتی تصور کردنش هم برام غیر ممکنه....

1 comment:

  1. to ba harki doost mishi taraf mire nefle misheha!!
    movazebe khodemoon bashim kamkam engar dare nobate ma mirese!!
    :D

    ReplyDelete