Sunday, April 24, 2016

مرز هایی که نمی‌دانم....

مرز بین شوخی و جدی... چه زمانی کسی دارد شوخی می کند و کی جدی دارد حرف می زند...
حرف هایی که می تونم جایی بگم و حرف هایی که نمی تونم جایی بگم...
احساساتی که میشه با بقیه به اشتراک گذاشت و احساساتی که نمی شه و نباید با بقیه به اشتراک گذاشت...
مرز بین گفتنی ها و نا گفتنی ها...
مرز بین خودم و بقیه...
مرز بین درونگرایی و برونگرایی
مرز بین over share کردن و over private بودن..


اینها مواردی هستند که من مشکل مرز شناسی دارم... باید شخص مقابل بگه این شوخی است...این جدی است... اینو جایی نگو..‌اینو می تونی بگی... این بیش از حد احساسات به اشتراک گذاشتن هست ..‌این احساسات رو نباید با کسی شیر کنی و به اشتراک بزاری...
مرز بین خودم و بقیه کجاست هر دفعه بعد خطا و اشتباهات و ناراحتی که برای خودم و یا برای بقیه به وجود می یارم شروع می کنم به تعیین مرز با بقیه ...
مرز بین آدمها کجا باید گذاشته بشه...

اینکه برای همه چیز باید ملت برات یه نشانه بزارن یا یه سر نخی بدن که این کار یا حرفت مرزها رو در هم می شکنه، یک درد بزرگی هست که الان عمق این فاجعه رو در خودم می فهمم ...برای من همیشه باید مرزی تعریف کنن وگرنه مرزی که خودم تعیین می کنم مرز قابل اعتمادی نیست... شاید نسل آدمهایی مثل من منقرض شه بهتره...

گاهی وقت ها فکر می کنم اگر آدم سودجو و منفعت طلب و فضول نداشتیم اونوقت دنیایی می تونست وجود داشته باشه که هیشکی مرز و راز و رمز نداشته باشه... شاید این تعریف مفهوم پرایوسی هستش باعث می شه دونستن راز ها و اطلاعات نوعی قدرت محسوب بشن که آدمها بتونن با استفاده از اون سر همدیگه کلاه بزارن...همدیگه رو روحا یا جسما به گروگان بگیرن... همدیگر رو به زیر بکشن.. و از درز اطلاعاتی در مورد خودشون احساس خطر کنن...
در راستای آسیب نزدن به کسی در تمام صحنه ی مجازی فعلا کمرنگ میشوم جز ایمیل...
که شاید آرامش خاطر بازگردد...
والسلام.

#تصمیم_بزرگ
#روزنوشت


No comments:

Post a Comment